خوبی
گفتم یه سری به خودم بزنم ببینم چکار می کنم کجام هستم نیستم
خیلی وقته از خودم خبری ندارم
آخرین باری که یادمه با دوستام وقت میگذروندم
چه روزها و شبهایی بود
دلم برا خودم تنگ شده
ولی خوب
نمی دونم شاید این هم قسمتی از بزرگ شدن باشه
ولی هنوز اون شیطنت بچگی هام رو تو وجودم حس می کنم
دوست دارم با بچه ام بازی کنم
می دونم چند وقت دیگه حسرت همین لحظه ها رو هم می خورم که از دست می دمشون
ولی خوبه که هیچ وقت یه آدم دیگه نمی شم
همیشه خودمم
صاف و ساده
ولی الان با خانواده ای که برای خودم تشکیل دادم سرم گرمه
یکهو یه وقت خالی پیدا میشه میرم گردش و تفریح
ولی به مرور زمان دیگه وقتهای خالی هی کمتر و کمتر میشه
کاش حداقل این وقت های خالی رو از دست ندیم
کاش یه کم خانواده ام اجتماعی تر بود
خودم که یه مقدار گوشه گیر بودم خونواده ام هم همینجوری داره میشه
نمی دونم چرا ولی اصلا دوست ندارم اینطوری باشه
خانومم هیچ وقت حوصله رفتن خونه فامیلامو نداره
ول یدوست داره هر وقت که میریم خونه فامیلاش من خوب برخورد کنم
منم خوب برخورد میکنم ولی ته دلم همیشه یه دلخوردگی و بغض می مونه بیرون نمیاد
یه وقت به سرم می زنه و دلم واسه خودم تنگ میشه
دوست دارم تا آخرین لحظه که زندگی می کنم سرپا باشم
یکهو بیافتم بمیرم
نه دکتری برم
نه چیزی یکدفعه همه چی تموم بشه
بعد مرگم تو صورت همه اونایی که منو نمیدیدن نگاه کنم
و ببینم کسی بوده که منم ندیده باشم
حتما هست چون من خیلی اجتماعی نیستم
فقط یه مریضی ای دارم غیر از مریضی ها ی جسمی
مریضی های روحی
روحم بیماره خیلی سعی می کنم روحم رو درمان کنم
خدا کمک کنه قبل از اینکه بمیرم با روح پاک بمیرم
فقط همین
کاش بتونم همینجا هم یه وصیت کنم
مال چندانی ندارم که بخوانم ببخشم
خدارو شکر یه زن و بچه دارم
هیییییییییییییییییییییییی حالم خرابه ها
جسمی نه روحی
احساس می کنم این قفس برام خیلی آزار دهنده است
خخخخخخخخخخخخخخخ
هیچ وصیتی ندارم
فقط به بچه ام میگم هیچ وقت قرآن خوندن رو ترک نکنه و نمازشو همیشه بخونه
به خانمومم هم مین وصیت رو دارم ولی خوب تو زنده بودن هم بهش می گم ولی عمل نمی کنه
دیگه حرفی ندارم همین تا بعد اگه زنده بودم میام سر می زنم
اینقد دلم گرفته بود. سرما هم خورده بودی
تنها هدیه ای که گرفتی از من و مامانت یه آمپول و دوتا شربت برای درمان کسالتت بود که ساعت 4:30 صبح بردیمت دکتر
بابا جونم برامون دعا کن وضعمون بهتر بشه دل کوچولوها و کودک ها پاکه از ته دل از خدا بخوان قبول می کنه
البته بابائیت رو همیشه خدا نگه می داره تا حالا چند میلیون بار بهم ثابت شده
قربونت بشم باباجونم
باران تولدت مبارک
هفتم آذر سال 1396هجری شمسی
امروز بعد از چند سال شده نمی دونم
اومدم به وبلاگم سر بزنم
دلم واسه اون قدیما خیلی تنگ شده
ولی دلم هم برای روزهایی که دارن میان هم داره از جاش در میاد
ولی از حال الانم فقط خدا دارم که شاکر هستم به وجودش تو لحظه لحظه زندگیم
درباره این سایت